به یاد جوانانی که در نخستین مقاومت با دل و دست پاک در برابر طلبههای تروریست ایستادند و رفتند. حریصانِ فاسد و فراری سیاست که از دهن گشادِ سرنا آهنگ ایستادهگی مینوازند، هنوز تماشاچی رنجهای مردم و بیدادِ هیولای آدمخوار امارت اند.
دره، رود و شبهای روشن از ماه،
وقتی ماه گم میشد
شیطانچراغی میافروختیم.
یک روز
آنهایی که هنوز
میوههای ممنوعه را نچشیده بودند
در برابر چشمانِ معشوقههای محجوب
تفنگهای تازه بهدستآورده را
با فریادهای بلندِ آزادی تکان میدادند.
وقتی هفت بار ماه گم میشد و آفتاب سرد،
در روزهای کوتاه
معشوقههای محجوب
به ستیغهای سپیدِ کوهستان مینگریستند
و با تارهای نازکِ امید
روی تکههای تنیدهٔ تنهایی
گلهای زردِ یأس میدوختند.
آنها برنگشتند،
آزادی برنگشت!
■
عزیزالله ایما