آوازهایی از آن تپههای دور بلند اند،
آوازهای کُشتهگان،
آوازهایی که انگار برای همیشه خاموش اند.
در شبی مهتابی
زنانی میگریند،
زنانی که از گورستانِ جمعیِ جوانانی برگشتهاند.
مردها میترسند از ربودنِ پیکرهای پاره پاره،
مردها میترسند از دیدنِ فرزندانِ گمشده.
فردا جنازهیی را دفن میکنند،
جنازهیی را که زنی در نیمهشبی
دور از چشمانِ قراولان دزدیدهاست،
جنازهیی که چهرهیی ندارد،
جنازهیی که زیرِ شکنجه جاندادهاست،
جنازهیی که مادران محله
او را فرزندِ گمشدۀ خود میدانند!
در شبهای مهتابی
زنانی میگریند
و شاعرانِ تبعیدی
از شُکوهِ روشناییِ دور
عاشقانه سخن میگویند.
فردا جنازهیی را به خاک میسپارند!
محکومان هرگز امیدی از آسمان ندارند،
ابرها هم دیریست بر خشکیدهکشتگاهان نمیبارند.
سپیدارانِ کرواسی برگریزانِ درد اند،*
دردِ دوری آدمها،
دردِ دیدنِ درفشهای وحشت
بر بامِ ولایت بیداد
در پاییندست،
و آفتابنشست.
زنانی میگریند
در شبهای بینورِ سپیدچهر، پریان،
در شبهای بینورِ پوجاوه، کرامان.
در شبهای تاریک
موجها هم صدای سوگواری دارند.
در شبهای خاموشیِ حتا جیرجیرکها
هنگامی که شلیکِ تیرها
روشناییِ آخرین چراغهای دره را به تیرهگی میبرند،
الجزیره گزارشی از اندراب دارد:
مردانی مُردهها را میشمرند،
هفت زن،
سه کودک،
و سی جوانی که کنارِهم خوابیدهاند.
گلولهها سینۀ سی جوان را نشانه زدهاند،
تنِ سه کودک را
و سرِ هفت زنِ به زمین افتاده را.
الجزیره از بلخاب و بدخشان گزارشی ندارد.
مُردههای بلخاب را سگهای گرسنه دریدهاند
و برای دخترانِ سنگسارشدۀ بدخشان
مفتیها جوازِ نمازی ندادهاند.
سطرها را میشکنم،
دلگیرم از موسیقیِ شادِ شعر
در پهنای اندوهی که خانهخانۀ خاکم را گرفتهاست
سطرها را میشکنم،
میگریزم از طنطنههای سخت تهی.
عکسهای تکههای تن
– دستِ حنابستۀ زنی و پای مردی با پاپوشِ براق –
در آنسوی پلِ صیاد،
با روایتِ تلخِ گذاشتنِ پایِ با پاپوش روی سنگی کنار جاده،
هنگامی که کسی دستِ حنابسته را گریسته با خود میبرد،
دردا که در رسانههای روشنگر هم
جایی برای جدیگرفتن نیافتند!
و قطعهقطعه شدنِ بدنِ زنی که حُکمِ عقدِ طالبی را نپذیرفت
دور از سایههای سرکوب
هرگز فریاد بلندی نشد،
حتا برای فمینیستهای فرامرزِ دنیای دیگرگونِ رابطهها!
پس از انفجارِ «کاج»**
وقتی دخترانِ جانبهکفِ جنوبی
برای حق آموزشِ عصری زنان
راهِ اعتراض میپیمایند،
آخندهای ترکی
دستانِ خونینِ سراجالدین را میبوسند
برای بازگشاییِ مدرسههای مردانۀ مغزشویی.
سطرها را میشکنم،
دلگیرم از موسیقیِ شادِ شعر
در پهنای اندوهی که خانهخانۀ خاکم را گرفتهاست
سطرها را میشکنم،
میگریزم از طنطنههای سخت تهی.
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر بیوههای بیگناهِ مردانِ مسلحِ اچکزایی،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر زنانِ زندانیِ بلخ،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر الاههها در کابل،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر فرشتهها در فاریاب،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر هیلهها در هیرمند،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر تهمینهها در تخار،
تجاوزِ تروریستانِ مؤمن بر زنانِ آزاده
هرگز آتشی در دلِ باورهای بیهودۀ دینخویانی نیفروخت
که چادرهای سوختۀ تمناها!
ماهها پس از اعلانِ عفوِ عمومیِ امیرالمؤمنینِ همیشه غایب
دو هزار و سه صد و هشتاد و چند ارتشی را
زیرِ آزار و شکنجههای جانکاه کُشتهاند!
درحالیکه دستههای مسلحِ مأمورانِ امر به معروف
با محکمههای پیهمِ صحراییِ
شهرها را به دوزخِ تفتیشِ عقاید انسانها مبدل کردهاند،
سازمانِملل و نمایندۀ امریکا
از چاپِ بانکنوتهای جدید
برای امارت اسلامی افغانستان خبر میدهند
و پوتین
اعلامیۀ اجیرانِ جنگ را
برای خریدِ افرادِ ارتشِ فروپاشیدۀ جمهوری فساد
دستخط میکند.
سطرها را میشکنم،
دلگیرم از موسیقیِ شادِ شعر
در پهنای اندوهی که خانهخانۀ خاکم را گرفتهاست
سطرها را میشکنم،
میگریزم از طنطنههای سخت تهی،
سطرها را میشکنم!
■
عزیزالله ایما
*کرواسی نام دهکدهیی است در بلندی کوهستانِ مشرف بر مرکز ولایت پنجشیر.
**کاج نام آموزشگاه دختران است در دشتِبرچی شهر کابل.