سپیدهدمی که تو میآمدی
دمی که تو میآمدی
قدمقدمی که تو میآمدی
– هنوز آفتاب نیامدهبود –
چه رازی بود در موسیقیِ گامهایت؟
چه سازی بود در موسیقیِ گامهایت؟
پایکوب به تماشا میپریدم
از جا میپریدم
همهتن
همهمن
چشم میشدم
میچشیدم شکوهِ چشمیدنی را
و خرامِ خورشید را
روی فرشِ خیابانِ خاموشِ مشرقِ نگاهی
میحسیدم حضورِ حسیدنی را
سپیدهدمی که میآمدی
دمی که میآمدی
قدمقدمی که میآمدی
میشِگِفتم شِگفتیِ اینجاـآنجابودن را*
میشنفتم سورۀ بیصدا سرودن را
میجهیدم هیجانِ موجی را
و میشمیدم هوای اوجی را
سپیدهدمی که تو میآمدی
دمی که تو میآمدی
قدمقدمی که تو میآمدی!
■
عزیزالله ایما
*«اینجابودن» همان تعبیر فلسفی «Dasein» است که در برگردانهای پارسی «آنجابودن» هم آمدهاست. البته اشارۀ نزدیک بیانگرِ رابطۀ جهان و هستی از منظر انسان است. کنارآمدنِ اشارۀ نزدیک و دور در متن شعر نوعی حسِ گمشدنِ فاصله را هم میرساند.