مرا به سنگ زنید

این واژه‌ها و کلمات، فشردۀ فریادِ نارسایی‌ست در روز سنگسارِ رخشانه دخترِ جوان غوری که آن‌جا نمایشنامۀ واقعی مذکرانۀ جهلِ تأریخ را به تکرار و با وحشتِ تمام در برابرِ چشمانِ تماشاگرِ تمدنِ انسان به اجرا درآوردند.

مرا به سنگ زنید!

من زنم

 شما مردید

و بار بارِ دگر

دَم ز نام و ننگ زنید

مرا به سنگ زنید!

رگانِ رابعه و زخم‌های انجمن‌م

گلویِ زهریِ معشوقه‌های محجوبم

مرا به سنگ زنید!

من زنم

 شما مردید

و بار بارِ دگر دَم ز نام و ننگ زنید!

مرا به دار چه‌کار؟

که از تپیدن و رقصِ تنم

مذکرانِ تماشا گناهکار شوند

مرا به سنگ زنید!

مرا به دار چه‌کار؟

من زنم چو «فرخنده»*

لگد زنید

بکوبید بر سر و فرقم

به تار تارِ پریشانِ زلفِ خونینم

ز خشم چنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

ازین محیطِ پر از نعش سخت بیزارم!

نمی‌گشایم چشم

به سوی این همۀ مرده‌گانِ ایستاده

دگر بحل نکنید

 زود، بی‌درنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

مرا به سنگ زنید!

من زنم «سیاه‌سرم»

گواهِ تلخیِ تأریخِ نرِ نرم

نه با تبر

 نه به تیر و نه با تفنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

مرا به سنگ زنید!

عزیزالله ایما

*زن بیگناهی که جلو چشم مردم در شهر کابل دریده شد و به آتش کشیده شد.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s