دهانت بوی خون می‌دهد

سخن از من می‌گویی و از ما

دریغا!

دهانت بوی خون می‌دهد، اما

تبارنامه‌م را در تماشاخانۀ تمدنِ گلادیاتورهای روم

آتش زدم

شناسنامه‌م را در جست‌و‌جوی گورِ پدرم در ویرانه‌های برلین

به خاک سپردم

آن‌گاه که کسی دست بالا پیشاپیشِ پیشوا بانگ می‌زد:

آریایی!

آریایی!

گوش‌هایم را می‌بندم و در دورترین جنگلِ درد و تنهایی فریاد می‌زنم:

من از تبارِ پست‌ترین جانورانِ جهانم!

عزیزالله ایما

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s