بتکان خانهٔ دل
گرد بگیر،
همهجا گرد
بگرد!
گِردِ این خانهٔ گرداگرد
نه گیاهی نه گلی
و چه تلخ روزگاران رفتند،
تو که میرفتی.
گِردِ این خانهٔ گرداگرد
فروهرها آمدند،
شبح و سایه به جنگ
مردهها در بزدند.
پشتِ دیوارِ فروغلتیده
نه چراغی و نه چنگ
سبزه و سیبِ کنارِ دیگِ
سمنک در جوش
افتاده به خاک،
سرکه و سیر و سمارق را گرد
برده از نقش برون.
پشتِ دیوارِ فروغلتیده
تکدرختِ سنجد
بوی خشکیدن داشت،
برگ برگی زکتابِ کهنی را بادی
از رف و تاقِ تقدس میبُرد.
گِرد این خانهٔ گرداگرد
نه دگر هلهلهٔ روز آمد
و نه آن غلغله و بانگ بلند:
هله نوروز آمد!
بتکان خانه دل
گرد بگیر،
همهجا گرد
بگرد!
■
عزیزالله ایما
پروان – شهرکهنه چاریکار- فروردین (حمل) ۱۳۷۷ خورشیدی