گردِ این خانهٔ گرداگرد

بتکان خانهٔ دل

گرد بگیر،

همه‌جا گرد

بگرد!

گِردِ این خانهٔ گرداگرد

نه گیاهی  نه گلی

و چه تلخ روزگاران رفتند،

تو که می‌رفتی.

گِردِ این خانهٔ گرداگرد

فروهرها آمدند،

شبح و سایه به جنگ

مرده‌ها در بزدند.

پشتِ دیوارِ فروغلتیده

نه چراغی و نه چنگ

سبزه و سیبِ کنارِ دیگِ

سمنک در جوش

افتاده به خاک،

سرکه و سیر و سمارق را گرد

برده از نقش برون.

پشتِ دیوارِ فروغلتیده

تکدرختِ سنجد

بوی خشکیدن داشت،

برگ برگی زکتابِ کهنی را بادی

از رف و تاقِ تقدس می‌بُرد.

گِرد این خانهٔ گرداگرد

نه دگر هلهلهٔ روز آمد

و نه آن غلغله و بانگ بلند:

هله نوروز آمد!

بتکان خانه دل

گرد بگیر،

همه‌جا گرد

بگرد!

عزیزالله ایما

پروان – شهرکهنه چاریکار- فروردین (حمل) ۱۳۷۷ خورشیدی

آهی در هیاهو

جمهوری نخست:

سایهٔ استبداد

پس از سقوطِ سلطنتی که واپسین دههٔ آن

آغازی بود.

جمهوری دوم:

کودکانِ پیرِ پدرانِ تیرباران‌شده در پُلیگونِ پلچرخی

هنوز از واهمه می‌لرزند

وقتی فرمانِ «آتش!» را

در کتابِ خواب‌های سرخ می‌خوانند.

جمهوری سوم:

جنگجویانِ ضدِ تجاوز

آزادی را کُشتند

وقتی بر خندق‌های خونِ خیابان‌های کابل

درفش‌های افتخار را برمی‌افراشتند

و با نعره‌های تکبیر

از حکومتِ هشت خدا سخن می‌گفتند.

جمهوری چهارم:

تمامِ تکدرخت‌ها و ریشه‌های روینده خشکیدند

زیرا

آب‌های زور سربالا می‌رفتند،

فقط فرمانروایانِ فاسد

همه جریان‌ها را سمت و سو می‌دادند.

 امارت:

دیکتاتوری مقدسی که مفسرِ سکوت خداست

و مسلط بر رؤیاهای مردان مؤمنی که جنایت را

جهاد می‌دانند.

عزیزالله ایما