گذرگاه و آه

ایستاده ام

در گذرگاهی که خواب بی‌زمانۀ مرده‌گان را

خدا هم نمی‌آشوبد.

می‌روم

 نمی‌روم

با هر رهگذری.

با که سخن گویم ازین مرز؟

هی چهارسوی تنهایی را رفتن!

می‌میرم و باز زنده می‌شوم

بازنده و باز زنده.

چه افسانه‌یی‌ست

نادَم و بادَم

آدم

در آخرین نفسی

گفته گفته رفت کسی:

«آ دم غنیمت است!»

آدم غنیمت است.

عزیزالله ایما