پس از توفان‌ها

من به اعجازِ پیامبرانِ مرده می‌اندیشم

و به هنوزی که خط و خطه‌های خون

رنگِ آیاتِ آیینی دارند.

ناقوس‌های ناتمام،

تکبیرهای صبح و شام،

مزامیرِ زمینی و آسمانی نیایشگاه‌ها،

انگار طبلِ نبردِ دیگری می‌نوازند،

آن‌سوی سمفونیِ تلخ و خاموشِ آواهای خفه و خفته در خواب‌های ابدی.

من به اعجازِ پیامبرانِ مرده می‌اندیشم

و به نمادهای بالندهٔ گورستان‌های گنهکارانِ بزرگ،

در آرامشِ پس از توفان‌ها.

عزیزالله ایما

آن‌سوی هذیان‌ها

هر هجومی از قحطیِ منطق آغاز می‌شود،

وقتی تمدن‌ها نشانِ تیر و شمشیر دارند

و ویرانگرترین گلوله‌ها از عظمت انسان سخن می‌گویند،

من و تو تکرارِ هذیان‌های هزاران ساله ایم،

من و تو ادامهٔ امواجِ نای‌های ناله ایم.

هر هجومی از قحطی منطق آغاز می‌شود،

زبانِ مهاجمانِ مقدس‌ترین جنگ‌های جهان لال است.

هنوز

من از پرنده‌گان می‌آموزم

زبانِ باهمیِ پرواز را،

من از مورچه‌گان می‌آموزم

زبانِ ظریف‌ترین راز را.

عزیزالله ایما