دیدیم که
برای برابری سر بُریدند،
و حاکمانِ راست
برای رضای خدا خون ریختند،
فاشیستها برای اثباتِ برتریِ تبار
آتشِ انسانسوزِ نفرت افروختند،
ناسیونالیستها برای تقدیسِ مرزها
تا پای جان جنگیدند.
دیدیم که
پارتیزانها
نعشهای کودکان را
در جنگلِ هنوز آتشنگرفته
با تفنگهای خالی از گلوله
به خاک سپردند.
ما دیدیم
برقِ نگاهِ هزینهپردازانِ سادهٔ جنگ را
بر درخشش ستارهگانِ شانهها و نشانههای قهرمانانِ قاتل
آنسوی ویرانههای شهرهای خاکستری.
…
شاید آدمها روزی بدانند
رازِ ماندگاری زمینِ زیبا را
و زبانِ همدلیِ همدیگر را هم،
شاید.
شاید آدمها روزی بخندند
به نمادهای خونریزِ افتخارِ دیرینهٔ ملتها،
شاید.
من به فرداهای شِگفتی
و به عجایب آینده باور دارم،
باورِ بیانتها.
■
عزیزالله ایما