الاهۀ آسه‌مایی

هندوی زیبای من!

وقتی رام‌رام می‌گفتی

 رام می‌شدم

شبیهِ چشم‌های میشیِ قشنگت

آرام می‌شدم

و به گنگای دوری چشم می‌دوختم

 که تو آن‌جا آب می‌شدی

و در اندام بلورینِ برهنه‌ می‌چکیدی

و من رو به بتِ آبی تنت رام‌رام می‌گفتم

و تو آرام می‌شدی و دیده می‌بستی

 انگار که خواب می‌شدی

مثلِ الاهۀ معبدِ مفقودِ آسه‌مایی

در تابلوی تبعیدی پاریس،

هندوی زیبای من!


عزیزالله ایما

ارسال شده در شعر

بیان دیدگاه