هنوز و آن‌گاه

هنوز ایزدانی را شناخته‌ایم با رسولانِ سودجو
 که چون بازرگانانِ مآل‌اندیش
 نانِ ارزان به گرسنه‌گان فروخته‌اند.
‌تنها نه آدم‌ها، که خدایان نیز تابعِ دستورهای زبانی اند،
خدایانِ خشن
 مخلوقِ خلقی اند که در گریزِ از قاعده‌های مغلقِ زبان
 با شمشیرهای آخته سخن می‌گویند.

من آن جزیره‌نشینانِ شادی را که هرگز نامی از پیمبری نمی‌برند،
 ندیده‌ام،
اما باور دارم که در اسطوره‌های عاشقانۀ فردا
پیامبران برای همیشه می‌میرند،
تا خدایِ بی‌همتای مهربانی آفریده شود.

آن‌گاه که تندیس‌های رستم و گشتاسپ
اندوهِ سهراب و سوگِ اسپندیار را
چون یاد ماریا در فواره‌های اشکِ باغچه‌سرای
 با قطره‌های جاودانه‌جاری
محکومِ مویه باشند،
 سیاووشانِ معصومِ آینده
به افسانه‌های اودیپوس
 زهرخندِ پرسشگرانه خواهند زد.

 دریغا که دورم،
دور از آن خاک‌نشینانِ خوشبخت!


عزیزالله ایما

ارسال شده در شعر

بیان دیدگاه