غنیمت

وقتی در سردترین کلبۀ کوهستانی

نگاهِ صمیمانۀ تو گرمم می‌کند،

مگر نیاز داریم

به دروغ‌های کوچک و فریب‌های کلانی بیندیشیم

که لازمۀ زنده‌گی اند انگار؟

گاهی گمان می‌کنم که ما

بهترین غنیمتِ یک جنگِ بدونِ غلبه ایم

برای یکدیگر!

جنگی که کمان‌های آن خالی از تیر اند،

فقط چشم‌ها زخم می‌زنند.

کاخ‌های شکوهمندِ کالبدهای قشنگ و رقصانِ نمایشِ خوشبختی

به گورهای زینتیِ فرعون‌ها می‌مانند،

آن‌جا عشق نمی‌تواند پیمانِ قراولانِ قدرت را بشکند

و بر دل‌ها شبخون بزند.

عزیزالله ایما

ارسال شده در شعر

بیان دیدگاه