فراسو

می ایستم

در کنارِ همه تیره‌بختانِ جهان

آن‌گاه که شکستن پایانی ندارد.

چه تمام ناتمامی ام

می‌توان همیشه بخیه‌زد

این همه دریده‌گی و درز را؟

بانگ می‌زند کسی چه بی‌امان

بی‌زبان و بی‌زمان

پاره‌پاره

تکه‌تکه

درد

تیر می‌زند به مغز و استخوان

می‌توان گذشت

این خطوطِ قرمزی و مرز را؟

آخ، چیزی بازهم شکست!

بازهم شکست

می‌ایستم

در کنارِ همه تیره‌بختانِ جهان.

عزیزالله ایما

بیان دیدگاه