آنها!
عبورِ تابوت های زندهگان را
به تماشا نشستهاند،
بدونِ اندک آزرمی
از دستی که در پسِ هر حادثه دارند.
هیچکس به غرورِ شفهای بلندی
– در شبهای همیشه زمستان –
که سر در آستانِ خدایان خشم و خون دارند
و از ضیافتِ واپسین ذلت برگشتهاند
قاهقاه نخندید،
هیچکس!
سودایِ ستمِ سیاست
فقط در بازارِ بیخبران خریدار دارد
دریغا دیریست ما آن بیخبرانیم!
■
عزیزالله ایما