شب‌های همیشه زمستان

آن‌ها!

عبورِ تابوت های زنده‌گان را

از پشتِ پنجره‌های پیوسته بسته

به تماشا نشسته‌اند،

بدونِ اندک آزرمی

از دستی که در پسِ هر حادثه دارند.

هیچ‌کس به غرورِ شف‌های بلندی

– در شب‌های همیشه زمستان –

که سر در آستانِ خدایان خشم و خون دارند

و از ضیافتِ واپسین ذلت برگشته‌اند

قاه‌قاه نخندید،

هیچ‌کس!

سودایِ ستمِ سیاست

فقط در بازارِ بی‌خبران خریدار دارد

دریغا دیری‌ست ما آن بی‌خبرانیم!

عزیزالله ایما

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s