به فریاد رسای «خموش»
جریانهای مرده دیگر صدایی ندارند،
تو که سدهها خموش بودی
بلندتر بانگ بزن!
همۀ میدانهای نبرد خالی از نام تو اند،
زیرا تو پیشوای پردهنشینی بودی
و شانههایت بارِ همه مصیبتهای تاریخ را
با نسلی دیگر به پیش بردهاند.
کودکانی که از میان آتش و دود زنده گذر کردهاند
معنای آب را از لبهای خشک تو میدانند
و معنای نان را از پارههای کوچکی که تو به دهان نبردهای.
کودکانی که از میان آتش و دود زنده گذر کردهاند
معنای لبخند پیروزی قهرمانان را از گریههای شبانۀ تو میدانند،
همۀ میدانهای نبرد خالی از نام تو اند،
زیرا تو پیشوای پردهنشینی بودی!
من زنانِ زندانییی را میشناسم که شبانه نامههای عاشقانه مینویسند
تا خواب مردان را در واپسین سنگرهای آزادی بیاشوبند.
در امتناع رجالههایی که دنیای کوچک و تاریکی دارند،
پروازِ آواز تو
طنینِ طلیعۀ دیگریست
در آنسوی بازارهای بازارگانی جنگ!
■
عزیزالله ایما
*این اندوهیست در هنگامۀ ایستادهگی زنان افغانستان و نشستن کشورهای غربی گردِ میزِ مذاکرۀ رسمی با تروریستان طالب در ناروی.