وه باب بهار می‌گشاید نوروز!


بهار تنوع است، رنگارنگی است، تکثر است، کنارِ هم آمدنِ جلوه‌ها و رنگ‌هاست، پذیرفتنِ دگرگونی‌هاست، آفرینش است و رویش، زایش است و جنبش، شگفتن است و نهفتن.
بهار متنی‌ست در داد و گرفت با همه متن‌های پیشین و پسین. گرم‌شدن، پخته‌شدن و باردادن را به تابستان می‌دهد. ازخودرهاشدن، افسردن، فرورفتن، برهنه‌گی، خشکیدن و انجماد را از خزان و زمستان می‌گیرد. در متنِ زمینِ پیش از بهار، دانه، ریشه، بیخ و ساقه است. این بهار است که در رستاخیزِ رُستن، جوانه می‌آورد و برگ، پندک، غنچه و شگوفه.
بهار جشنِ گوناگونی بطن‌ها و متن‌هاست.
بهارینه نیندیشیدن، نفی دیگران است.
بهارینه نیندیشیدن، قاطعیت است.
بهارینه نیندیشیدن استبداد است.
بهارینه نیندیشیدن بیداد است.
این بهار است که از مهر رنگ می‌گیرد و به آزادی رنگ می‌دهد.
این بهار است که داد را در «داده‌ها» می‌یابد.
این بهار است که یک حالی، یک رنگی و یک باری را به رسمیت نمی‌شناسد.
بهار است که جان را و زنده‌جان را از غارها و زندان‌های تودرتو به سیر برون فرامی‌خواند.
بهار است که کاروان‌های مورچه‌گان را از سوراخ‌های درون به درون، در متن طبیعت، در پهلوی فیلانِ رویداد، روادیدِ حضور و عبور می‌دهد.
بهار است که آب‌های انجماد را به جریان می‌آورد، تا زمینِ یکرنگی را بی‌شمار رنگ بخشد، تا پرنده‌گانِ سکوت و خاموشی را به آواز آورد و به پرواز، هزار و بی‌شمار زبان را به گفتن و شنفتنِ هرچه نگفتن است بشوراند.
بهار جشنِ گوناگونی دادها و فریادهاست.
بهار جشن گوناگونی رنگ‌ها و هنگ‌هاست.
بهار جشن گوناگونی عبورها و حضورهاست.
از همین جاست که می‌توان گفت:
بهاران ما را کم آزموده اند و ما بهاران را.

بهارانِ ما چه بسا با صدای استبداد از پشتِ بلندگوهای تک‌سخنی، پرسخنی و بی‌سخنی، در جشن‌های رسمی و فرمانروایانه تنگ قالب زده شده اند و گاه هم طالب زده.
بهاران ما زمین و اندیشه‌های زمینی را به رسمیت نشناخته اند.
بهارانِ ما ریشه، دانه و برگ را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های ریشه ریشه، دانه دانه و برگ برگ را.
بهاران ما ساقه و جوانه را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های ساقه‌یی و جوانه‌یی را.
بهاران ما رَستن، رُستن و شگفتن را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های رَستنی، رُستنی و شگفتنی را.
بهاران ما رنگ‌ها و آهنگ‌ها را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های رنگی و نوآهنگی را.
بهاران ما سازها و آوازها را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های چندساز و چندآواز را.
بهاران ما حضور را و عبور را به رسمیت نشناخته اند و اندیشه‌های حضور و عبور را.
بهارانِ ما در فرامتنِ توفان، سیل، آب خیزی، خشکی، بی‌آبی، بی‌تابى و بی‌آفتابی، سال‌هاست که به دور از اندیشۀ بهاری متنِ بی‌بهاری می‌نگارند.
پس چه به جاست، اگر جار بزنیم:
بیا با هم بهارینه بیندیشیم!*

عزیزالله ایما

*اشاره به تعبيرى از م. فرهود

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s