کودکی می‌خندد





ای جنگلِ خاموش و پریشان!

پس از توفان‌ها

پس از انجماد و یخبندان‌ها

شاخه‌هایت دوباره سبز خواهند شد.

زیبایی چه گل‌هایی را که علف‌های هرزه پوشانده‌اند

هوسا، آلتنا، فاطمه!*

وقتی بادها سرودِ آزادی سرمی‌دهند

وقتی یاد‌ها می‌بارند

وقتی ابرها می‌غرند

علف‌های هرزی که ریشه در برکه‌های زهری باور دارند

 پیوسته می‌لرزند.

در آن دامنۀ دور داری‌ست

دوتا مردِ معمومِ وحشیِ شمشیربه‌دست

کسی را زیر درختی آویخته‌اند.

در ازدحام تماشاگرانی که دعا می‌کنند،

  تا آسمان

راز ریسمان را

در کتابِ بستۀ تقدیر بگشاید،

 کودکی می‌خندد.

ای جنگلِ خاموش و پریشان!

پس از توفان‌ها

پس از انجماد و یخبندان‌ها

شاخه‌هایت دوباره سبز خواهند شد؟


عزیزالله ایما

*نام‌های دختران نوجوان و جوانی که به دستان خونریزِ طالبان کشته شده‌اند.

ارسال شده در شعر

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s