میهنا!
هرگز آزاد نشدی
باآنکه برایت بیش از همه سرزمینها
شاعران شعر آزادی سرودند.
میهنا، مادر!
دورم از آغوشِ زخمخورده و خونینت
میدانم که تفنگها به نام خدا و خدایان به صدا آمدهاند،
نه برای تو.
بر قلههای قدرت
بر کاخهای خودکامهگان
درفشها خالی از نام تو اند.
هزار قندهار زخم در سینه دارم
هزار آبشار اشک در چشم
خورشیدهای فروزندۀ تو هنوز حجابی اند
شبِ سیاهِ اندوه را مگر پایانی نیست؟