میهنا!

میهنا!

هرگز آزاد نشدی

باآن‌که برایت بیش از همه سرزمین‌ها

شاعران شعر آزادی سرودند.

میهنا، مادر!

دورم از آغوشِ زخم‌خورده و خونینت

می‌دانم که تفنگ‌ها به نام خدا و خدایان به صدا آمده‌اند،

نه برای تو.

بر قله‌های قدرت

بر کاخ‌های خودکامه‌گان

درفش‌ها خالی از نام تو اند.

هزار قندهار زخم در سینه دارم

هزار آبشار اشک در چشم

خورشیدهای فروزندۀ تو هنوز حجابی اند

شب‌ِ سیاهِ اندوه را مگر پایانی نیست؟

عزیزالله ایما
ارسال شده در شعر

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s