جهان کوچک شده‌است

جهان کوچک شده‌است،

ترس‌های مان بزرگ.

تندروانِ مرزآیین

بوی بیگانه را خوب درمی‌یابند،

تا شورِ نفرین را

 چون مومنان برترِ دین

در جاده‌های نفسگیرِ هوایِ فرامدرن

بلند فریاد بزنند،

دور از مرگ‌های گرسنه‌گان

و دردهای دیگرِ زمان.

صدای برشت را همه‌جا می‌شنوی:

«میهن‌دوستی

یعنی نفرت از سرزمین‌های دیگران»

هابرماس

واپسین نفس‌های انسانی‌ش را فلسفیده‌است،

بنیامین

در آن‌سوی دیوارهای آلمان

جان سپرده‌است،

آدورنو و هورکهایمر

پیش از آن‌که گواهِ کوره‌های دیگری باشند

رفته اند،

چامسکی

از آتشِ افروختۀ خدایان سخن می‌گوید،

خدایانی که بهشت و دوزخ را زمینی ساخته‌‌اند.

فراریانِ دوزخِ خاک

هفت دریا را

بی‌باک

با کشتی‌های شکسته درمی‌نوردند

تا به ایستگاهِ قطارهای برزخِ انتظار برسند.

جهان کوچک شده‌است،

ترس‌های مان بزرگ.

عشقِ عیسا

پشتِ درهای بستۀ کلیسا

و در شکوهِ آرامشِ شامِ واتیکان

به خواب رفته‌است،

مدینۀ محمد

خزینه و هزینۀ هزاران لشکرِ با شمشیرِ بُران است

تا بتانِ تمدن را

سر بزنند.

جهان کوچک شده‌است،

کابل

کوچه کوچه خون گریست

تا آرامشِ خانۀ امنِ ابیت‌آباد

در نمایشِ هالیودی

برهم‌خورد.

نمی‌دانم چرا

حتا دیوانه‌گانِ عراق و افغانستان

بر نسخه‌های ضدِ ترورِ جهان

می‌خندند؟

جهان کوچک شده‌است

حاشیه‌نشینانِ پاریس

دردِ دیرینۀ هندوانِ آسمایی و کوی خرابات را

و یهودیانِ هرات را

می‌دانند.

قانونِ جنگل

درفشِ دریدنِ کثرت را

بر قله‌های قلت کوبیده است.

جهان کوچک شده‌‌است،

سال‌هاست که آزادی را

با سلاح و صلاحِ تاجران می‌جنگیم،

سال‌هاست که بازرگانانِ جنگ

با تفنگ، توپ، طالب، انتحاری

و هزار گونه بمب، موشک و شکاری

دلِ آسیا را و دلِ دنیای ما را کویده‌اند،

کو به کو و در به در دویده‌اند

و به قولِ پهلوان کابلِ قدیم:

«آخرش خویده‌اند!»

این ندای پهلوان

 – صدای آرزو – 

سکوتِ غرشِ شهانۀ تحکم است

 خروشِ موج‌های غالبِ «تبسم»* و

 شکستِ دربِ ارگ‌ها و قلعه‌های پُرقراول است.

جهان کوچک شده‌است،

کودکانِ فلسطینی

اگر بدانند که هیچ حماسه و فتحی

پیش از شکستنِ شیشه‌های کاخِ خوابِ «فتح»

و کشیدنِ ریشه‌های ریش ریشِ رویشِ «حماس»

از زمین و سرزمینِ درد

رونما نمی‌شود

سنگ‌های خشمِ خویش را

با گلوله‌ها بَدل نمی‌کنند.

جهان کوچک شده‌است

ترس‌های مان بزرگ!

عزیزالله ایما

*اشاره به دادخواهی بزرگی که درهای ارگ را شکست و مردم جنازۀ تبسم – دخترکی با گلوی بریده را – پیشاپیش صفِ ملیونی حمل می‌کردند. سازش سران قومی-تنظیمی مجال یک تحولِ ممکنِ دموکراتیک را ناممکن کرد.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s